لیانالیانا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

ماه کوچولوی مامان و بابا

آرزوی یک مادر

لیانا هم مثل اکثر بچه ها بعضی از غذاها و خوراکیهارو نمیخوره یعنی اینجوری نیست که هرچی جلوش بزارم بخوره ولی خداروشکر علاقه زیادی به گوشت و مرغ و ماهی داره برنج نمیخوره یا خیلی کم در عوض عاشق نون هست شیر نمیخورد ولی عاشق ماست...یکی از بدترین عادتهایی غذاییش نخوردن صبحانه بود به هر روش و طریقی که من و مامان مهین به کار میبردیم نتونسته بودیم لیانارو صبحانه خور کنیم یکی دیگه هم نخوردن شیر بود که ته دلم آزارم میداد هرچند ظاهری دل خودمو خوش میکردم که ای بابا حالا شیر نخوره در عوضش ماست و بستنی زیاد میخوره ولی ته دلم ناراحت بودم که بالاخره هر ماده غذایی جای خودش مفید و مورد نیاز بدن الان سومین روزی هست که لیانا داره هر روز صبحانه اشو با اشتیا...
29 مهر 1394

لیانا خانوم دکتر میشود

از بازی های جدید لیانا در 33 ماهگی دکتر بازیه عروسکاشو به ترتیب روی میز میزاره و در مورد بیماریشون توضیح میده و به همه اشون هم آمپول میزنه آخه من نمیدونم از کجا فهمیده آمپول چیه حتی یک بار هم نزده انگار همه بچه ها با یه تصوری از این آمپول متولد میشن الان دیگه خانوم دکتر به هرکی که وارد خونمون میشه آمپول میزنه دخترم میخواد از انتقال ویروس توسط دوست و فامیل جلوگیری کنه عروسکهای لیانا در مطب دکتر ...
29 مهر 1394

مردم کجان؟

لیانا وقتی تو خونه بپر بپر میکنه من و بابا یاسر بهش میگیم لیانا آرومتر مردم اون پایین خوابن یا مثلا وسیله ایی از کسی پیشمون باشه لیانا بخواد بهش دست بزنه میگیم مال مردمه خراب میشه و از این قیبل اصطلاحات که یه پای مردم داخلشه لیانا تو دستشویی:مامان مردم کجان؟ من:مردم همه جا هستن من و تو هم جز مردم این کشوریم لیانا تو دستشویی تو فکر عمیق:مردم خونشونه من: دخترم فکر میکنه مردم اسم  شخص خاصیه که اینقدر ما به لیانا واجب کردیم حفظ احترام مردم دیگه اینقدر براش توضیح دادم و مثال زدم که لیانا اینجوری شد بعدش کلا مردم از یادش رفت چند روز پیش دعوت شده بودیم عروسی که قرار شد من و لیانا با عزیز و پدربزرگ بریم ...
29 مهر 1394

روز جهانی کودک مبارک

روز کودک به تمام بچه های روی زمین مبارک باشه انشالا هیچ بچهه ای دلتنگ و غمگین نباشه و صدای خنده هاشون تا آسمون هفتم برسه هدیه های لیانا به مناسبت روز جهانی کودک البته کتاب قیافه های با مزه رو قبلا داشت که ما به کارن هدیه داده بودیم که دوباره خریدیم یه مدتی بود که جز نقاشی و رنگ آمیزی با لیانا چیز دیگه ایی کار نکرده بودم حتی یه مدتی کتاب خوندنمون هم کم شده بود دیروز با مقوا به انتخاب لیانا اشکال مختلفی درست کردیم و توی دفتر چسبوندیم لیانا این کارو خیلی دوست داره و دیروز خیلی با لذت انجام میداد خرگوشه رو با اجزای حیاطی بدنش البته اون نقطه پایینی ناف خرگوش یا به قول لیانا ناخ خرگوشه ...
17 مهر 1394

32 ماهگی

پانزده مهرماه یعنی دو روز پیش عروسک خوشگل مامان سی و دو ماهه شد...خدایا شکرت به خاطر وجود این نازنین که دلگرمی بزرگی برای من و باباشه با تمام کوچولو بودنش بعد از برگشتمنمون از کرج لیانا سرما خوردگی خفیفی گرفت که همزمان با نامزدیه عمه بهاره به اوج رسید دقیقا دو روزی که مراسم و جشن داشتیم لیانا تب داشت و بی حوصله بود و همش بغلم اینجا لیانا منتظر عروس و داماده قشنگ معلومه سرحال نیست یه چند روزی هم بد اخلاق بود تا کاملا سرماخوردگی از بدنش بیرون رفت شد لیانای شیطون و سرحال مامان یه مدتیه تصمیم گرفتیم لیانارو مهدکودک بزاریم هم اینکه شاید در آینده من شاغل بشم و باید از الان لیانا به مهد عادت کنه هم اینکه لیانا...
17 مهر 1394

سفر دوباره

تقریبا اوایل مهرماه کاری پیش اومد که باید تهران میومدیم شب ساعت دوازده از جاده هراز به سمت تهران حرکت کردیم ظهر روزی که میخواستیم حرکت کنیم دیدم بدن لیانا داغ کرده ولی لیانا سرحال داره بازی میکنه سریع بهش تب بر دادم ولی فایده نداشت و کم کم لینا بیحالتر میشد عصرش دکتر بردیمش و دکتر هم احتمال سرماخوردگی دادن هم ویروس و وقتی فهمید عازم سفر هستیم توصیه های لازم رو گفتن ما شب حرکت کردیم لیانا به خاطر داروها زود اول راه خوابید ولی بیقرار بود و کل مسیر تب و لرز شدیدی کرد خیلی ساعتهای زجر اوری برام بود نزدیکهای رودهن بهش دارو دادم ولی بالا میورد نصف شب خونه خاله مینا رسیدیم لیانا دیگه گریه رو شروع کرده بود و مرتب بالا میورد یاد اوریش هم عذاب ا...
15 مهر 1394
1